تورا میسپارم به دست خدا

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

    امکانات وب

    آینه ای برابر آینه ات می گذارم تا با تو ابدیتی بسازم

    این آخرین شعرته پاییز ...
    چون من سَرو سامون گرفتم
    اِنقدر شِکَنجَم کـَرده چشمات
    هــر سختی رو آسون گرفتم
    ثانیه ساعت، روز، ماه و سال
    دیگه نمیگذره از اون لحظه
    از قصد ، پاییزو بغـل کردم 
    ثابت بشه دوست داشتن محضه
    قول داده بودی تا تهش هستی!
    چیشد نخواستی ما دو تا باشیم
    ما که هنوزم رو هَم حساسیم ...
    چیشُد که خواستی ما جدا باشیم
    فکر میکنی به من توو بارون 
    دقیق ، هفت ِ آذرِ هــر سال
    دَرونت از گریه پُــره اما!
    لبهات میخنده دلت خوشحال
    مُبارکِ جَشنِت پیش اون
    این بیست و پنجمین شَمعِت بود
    دیگه صدا نکن  قَـلبم رو ...
    تو رو به راه شدی و من نابود
    این آخرین شعرته پاییز ...
    چون دیگه عشقی نیست بین ما
    چون مال من نیست دیگه لبخندت
    غریبه هیشکی نیست عین ما
    تو رو سپردم به کسی که داد
    آغوشتو به هر کی غیر از من!
    من خاطراتت رو به باد دادم 
    خبر به گوشِت میرسه حتماً
    این آخرین شعرته پاییز ...
    چون مَردتو ، مَـردِ یکی دیگَست
    فووت میکنی شَمعِت رو روی کِیک
    چشمای تو به من هنوز خیرَست
    هَفتُـم آذر ، هَفتـُم من شد !
    توو جشنِ تو دیگه نمیخندم...
    تموم شده هر چی که باید بود
    تـَباه میشی ، شَرط میبَندَم ...
     
     #هفتم_آذر

    ترانه سُـــــرا :
    #روح_الله_سالاری

    باغ آینه...
    ما را در سایت باغ آینه دنبال می کنید

    برچسب : نویسنده : msanimoona بازدید : 223 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 16:39